2- روز واقعه!

ساخت وبلاگ


...... انگار همین دیروز بود. ساعت 5 صبح ، با صدای سرسام آور زنگ ساعت  ، سرآسیمه از خواب ناز پریدم. تا چند لحظه حسابی منگ و گیج بودم و نمی دانستم چه اتفاقی افتاده.

ساعت بیچاره  برای بیدار کردن  من ،خودش را کشته بود! بااین وجود آن روز  اصلا حال و حوصله بیرون آمدن از رختخواب را نداشتم. کورمال کور مال  دستم را دراز کردم و خاموشش کردم و دوباره گرفتم خوابیدم. (حالا  این که در آن لحظه چه چیزی را گرفته و  خوابیده بود م   اصلا  یادم نیست!!).

خلاصه چشمتون روز بد نبیند،  خوابیدن همان و  از سرویس لعنتی اداره جا ماندن، همان!  حالا بماند که خواب شیرین صبحگاهی هم حسابی کوفتم شده بود!!

بعد از  یکساعت  تاخیر ،با عجله و هول هولکی لباس پوشیده  و بدون صرف صبحانه از خانه خارج شدم.

راستش همیشه دوست دارم هرکاری که بگویند انجام دهم ،اما هرگز توی صف عریض و طویل اتوبوس های  شرکت واحد نایستم!ولی چه سود ؟ خواب ماندن  خواه نا خواه چنین  مصیبت هایی را هم در بر دارد! حالا اگر بد شانسی را هم بهش اضافه کنی، آن وقت برای رفتن به اداره مجبور می شوی بجای یکی، سه خط اتوبوس  عوض کنی!! تازه در بین راه از انواع معضلات اجتماعی موجود نیز سان ببینی و دلت هزار جور برایشان بسوزد و اگر بتوانی به بعضی هایشان هم کمک ناچیزی بکنی! 

متکدیان سالم و معلول. کودکان دستفروش قد و نیم قد کثیف و ژولیده ای که از لابلای ماشین های پشت چراغ قرمز ایستاده می گذرند و با سماجت تمام به این و آن  آدامس و شکلات و گل و.... می فروشند.

پیر مرد نابینایی که با حال نزار و التماس ، مردم را به خرید یک جفت جوراب فرد اعلی!! دعوت می کند . کارتن خواب بیچاره آس و پاسی که در پیاره رو روی تکه ای مقوا و گاه حتی بدون زیر انداز  شب را به صبح رسانده و.....

..... انگار آن روز برای اولین بار بود که با چنان معضلاتی روبرو می شدم!چشمم به هرکدامشان که می افتاد آه از نهادم بر می خاست و خون در رگ هایم بجوش می آمد. اصلا متوجه نبودم که داشتم مثل دیوانه ها با خودم حرف می زدم و مدام به درو دیوار و کس و ناکس بد و بیراه می گفتم.حسابی خونم به جوش آمده  و عصبانیت از یک 

 موضوع کوچک  شروع شده و رفته رفته به بهمنی عظیم  و مهیب  تبدیل شده بود....

...در آن لحظه اصلا متوجه حال و روز خودم نبودم . کار به جایی رسید که شروع کردم به  درد دل کردن با خود خدای خالق یکتا و بی همتا و قادر مطلق! البته شاید شمایی که الان در حال خواندن این مطلب هستید اسمش را کفر گویی بگذارید ،اما لطفا تهمت نزنید. بنده فقط و فقط در حال درد دل کردن با خدای خودم بودم....

" خدایا....؟! آخه این چه دنیاییه که درست کردی؟ چطور این همه بی عدالتی و نامردمی را می بینی و دم نمی زنی و اصلا   خم  به روی ابروی مبارک نمی آوری؟!!.....

------------------------

ادامه پاورقی :

.... محققی بنام" بروهیه" در کتابی تحت عنوان "بحث هایی در باره اشتباه در تشخیص مرگ" 181  مورد را بیان کرده که 52 نفرشان زنده بگور شده و 53 نفر دیگر نیز به دلیل حرکت و چرخش در داخل کفن و قبل از دفن نجات یافته اند.

دکتر "شبلی شمل" نیز می گوید:" مراکز  پزشکی هرقدر هم برای تعیین مرگ واقعی مجهز باشند باز پزشکان ناچارند به این واقعیت اعتراف کنند که تمام علائمی که در تشخیص مرگ به آنها استناد می کنند ممکن است خطا باشد و تنها یک علامت دال بر قطعی بودن مرگ است و آن نیز تغییر شکل و  یا متعفن شدن جسد است! بنابر این  بر پزشکان واجب و لازم است که هنگام صدور جواز دفن، تنها  و تنها به آن دو علامت  یاد شده توجه کنند. همچنین  شهرداری ها  نیز می بایست  در هر شهری  برای- مردگان موقت - محلی خاص در نظر بگیرند تا به این وسیله از مرگ   آن ها یقین حاصل شود"

........ادامه دارد


نتیجه تصویری برای دستفروشنتیجه تصویری برای بی آر تیتصویر مرتبطنتیجه تصویری برای دستفروش


کوچه اقاقیا...
ما را در سایت کوچه اقاقیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aghaghia-st0 بازدید : 10 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 4:53