نامرد مردان! ای خدا نامردمردان!

ساخت وبلاگ

نتیجه تصویری برای تپانچهنتیجه تصویری برای حالت سوار شدن اسب

.....آدم ربایی و بخصوص ربودن زن ها درراه های ایران بی سابقه نبود ودر هر دوره که قدرت حکومت مرکزی سست می شد،کاروانیان و مسافرین جاده ها ممکن بود مورد حمله قرار بگیرند وآنهارا بربایند تا بتوانند در بازارهای برده فروشی ماوراء النهر بفروش برسانند.

اما از وقتی که نادر شاه به قدرت رسید، جاده های استر آباد و خراسان که از نزدیکی صحرای ترکمن می گذشت امن شد و کسانی که قبل از نادر در آن جاده ها راهزنی می کردند مجبور شدند حرفه دیگری در پیش بگیرند.

معهذا گاهی که راهها از حدود استراباد و خراسان دور می شد ، راهزنان دستبردی به جاده های آن  محدوده می زدند و سبز علی بیک می دانست که با حمله ظاهری راهزنان به جیران و ربودن او   خیلی ایجاد حیرت نمی کند.

این بود که سبزعلی بیگ  تصمیم گرفت بعد از این که جیران از استر آباد خارج شد وی را برباید و می دانست که زن محمد حسن خان را باید در نزدیکی استر آباد ربود نه بعد از وارد شدن به صحرای ترکمن. زیرا در آن صحرا هیچ ترکمنی مبادرت به ربودن همسر رییس طایفه اشاقه باش نمی کند چون همه اورا می شناسند و طایفه اشاقه باش از طوایف بومی  بشمار می رفت.

سبزعلی به  ماموران خود گفت برای احتیاط،صورت های خود را بپوشانند  تا  کسی نفهمد ترکمن نیستند.ودیگر  این که چارپاداران و شاگردانش  به محض دیدن کلاه های سفید مخصوص ترکمن (پاپاخ) و لباده بلند و پیش سینه مخصوص قرمر ترکمن هارا ببینند می گریزند و خدمه جیران هم که زن هستند قدرت مقاومت نخواهند داشت و آنها به سهولت جیران را خواهند ربود.

آنچه سبز علی بیک راجع به وحشت چارپاداران از ترکمن ها گفته بود حقیقت داشت زیرا چارپاداران طوری از آنها وحشت داشتند که همین که سواران ترکمن از دور نمایان می شدند با کارد طناب هارا بریده، بارهارا به زمین انداخته و فرار را برقرار ترجیح می دادند.

....باری صبح روز بعد، جیران آماده حرکت شد و4پا داران و شاگردانش، اسب ها و قاطرهارا مقابل خانه سید مفید آوردند . برای سواری جیران هم یک اسب زین شده تهیه دیده بودند.

جیران تفنگ کلبی ( سگ کشی )خودرا که در غلاف خود قراردادشت ، از کنارزین طرف راست آویخت وخواست دو تپانچه را در طرفین قرپوز زین قرار بدهد ولی متوجه شد که زین 4پاداری مثل زین سواران،  دارای جلد مخصوص جادادن تپانچه نیست به  ناچار تپانچه هارا به کمر خود بست و پای چپ را دررکاب چپ اسب گذاشت و یال اسب را با دست چپ گرفت و با یک حرکت سوار شد و سپس بچه را از  خدمتکارش  گرفت و با چادر شب به پشت خود بست.

بر پشت بستن بچه توسط جیران به این دلیل بود که  هنگام سواری قادر به شیر دادن باشد.سپس از سید مفید و خانواده اش تشکر و خداحافظی کرد.

کاروان از بامداد تا ظهر به راه رفتن ادامه داد تا به محکانی بنام  جز آغاجی رسیدند.آنجا نهری داشت که درخت های گز  در کنار آن دیده می شد.

بارهارا بر زمین گذاشتند و جیران و خدمتکارها قدم بر زمین  نهاده تا قدری در سایه درختان بیاسایند و ناهارا نیز همانجا صرف نمایند.

سپس دوباره ژست های صبح برای سوار شدن تکرار شد و قافله براه افتاد.نیم فرسنگ بعد از  جز آغاجی  وارد دشتی پهناور نشده بودند که ناگهان از دور غباری به چشم کاروانیان رسید.

4پادار و شاگردانش  به دلیل  داشتن تجربه با  مشاهده  غبار ، متوجه وخامت اوضاع شده وسخت وحشت کردند.

غبار به سرعت به کاروان نزدیک می شد که 4پادار فریاد زد: ترکمن ها! 

سرعت نزدیک شدن سوارها چنان زیاد بود که 4پادار و شاگردانش  وقت نکردند تمام  بارهارا برزمین بیندازند و با 4پایان بگریزند.آنها سریع طناب چندباررا با کارد بریده و بارها را برزمین انداخته و سوار بر اسب ها و 4پایان شده و گریختند و جیران که سوار بر اسب بود و خدمتکارانش که قاطر می زاندند بر جای ماندند. 

پنج سوار ترکمن  در حال نزدیک شدن به جیران و خدمه بودند.جیران در نگاه  اول  فورا دریافت که اسب  ها از نژاد ترکمن نیستند.

ابتدا این موضوع  باعث حیرت و تعجب جیران گردید. زیرا بخوبی می دانست که ترکمن ها بخصوص هنگام ایلغار(چپاول)سوار اسب های ترکمن می شدند تا بتوانند مسافت های طولانی را در نوردند و یا اگر چنانچه مورد تعفیب قرار گرفتند، بتواند به سرعت فرار کنند.

جیران هرگزاز  دیدن سوار ان ترکمن هراسی به دل راه نداد. زیرا  تصور می کرد بعد از نزدیک شدن و دیدن او عذر خواهی کرده و راهشان را تغییر می دهند .. اما این اتفاق رخ نداد.

وقتی ترکمن ها به جایی رسیدند که می توانستند صدای جیران را بشنوند ، آن زن با لحنی به سبک خود ترکمن ها فریاد زد و گفت:

- هی ی ی ی ی دوقان؟ ! (آهای رییس؟) من زن محمد حسن خان  رییس طایفه اشاقه باش هستم و شما  به بد جایی برای دستبردحمله کرده اید....برگردید.... برگردید.....

اما سواران بی اعتنابه هشدارهای جیران ،به پیشروی ادامه دادند و خود تا این که به کاروان رساندند. این جا بود که جیران بیشتر  متوجه شد  که کاسه ای زیر نیم کاسه هست و  سوارها  ترکمن نیستند.

خدمتکاران از ترس خودرا برزمین انداخته  و به طرف  صحرا گریختند.یکی از آنها که زرنگتر بود با قاطر گریخت.

سوارها ،کاری با خدمه نداشتندلذا  به سوی اسب  جیران حمله بردند.جیران مجددا  فریاد زد و گفت: هی دوقان  چه می کنی؟

ولی سوارها حرف اورا نشنیده گرفته و به پیشروی ادامه دادند. جیران نیز تپانچه را از کمر خارج کرد و به سوی یکی از سواران نشانه رفت و اورا نقش بر  زمین کرد.(الان اگر اینجا سالن سینما بود، تمام زنها برای جیران سوت می کشیدند و کف می زدند! )

جیران با مهارتی خاص  تپانچه خالی را درغلاف خود قرار داد و به سرعت برق تپانچه دوم را از  پر شال  بیرون کشیده به سوی قلب سوار دوم  نشانه رفت. این بار سرب داغ به سینه سوار دوم اصابت کرد و قسمتی از قلب او را کند و سوراخی در پشتش ایجاد کرد.( دوباره صدای سوت و کف تماشچیان زن در سالن سینما به هواخاست!)

در کمتر از 10 ثانیه دو سوار مانند برگ درخت توسط  زن شیر دل بر زمین افتادند.اکنون دیگر بیش از سه سوار

 در برابر جیران باقی نمانده بودند. جیران خم شد. تفنگ کلبی و سگ کشی خودرا که در طرف راست زین اسب درون غلاف بود بیرون کشید و مقابل آن سه سوار نشانه رفت! هرسه سوار جبان و ترسو از یک زن ترسیده و فرار را بر قرار ترجیح داده و از صحنه  کارزار گریختند( سوت و هلهله بیش از پیش  تماشاچیان زن!)

4پادار و شاگردان ترسو که اوضاع را بدین شکل دیدند با شرمندگی و خجالت زده  به سوی جیران برگشتند.

جیران با خشم به آنها توپید و گفت: آیا این است رسم مردانگی؟!

4پادار  عذر خواست و گفت الحق که ما مردان جبان و ترسویی  هستیم.ولی بی بی جان؟ از ما کاری ساخته نبود چون اسلحه نداشتیم.

- حرف این چیزها نیست. شماها مرد نیستید وگرنه چماق و کارد و چاقو که داشتید؟!

- ای بی بی؟ آنها ترکمن بودند...

- اینها همه بهانه است. شما مرد نیستید!

خدمه نیز به سوی بانوی خود  بر گشتند.

هردو مقتول نقاب بر چهره داشتند. جیران  به 4پادار و شاگردانش دستور داد  نقاب هارا بردارند.پس ار برداشتن نقاب ها معلوم شد که مهاجمین ترکمن نبوده اند!

جیران از 4پادار و شاگردانش پرسید آیا  اینهارا می شناسید؟!

4پادار یکی از آن دو مقتول را شناخت و گفت این نوکر دیوان است.

جیران پرسید یعنی چی؟

- نوکر حاکم استرآباد!

- پس اینها چهره های خود را پوشانده بودند تا کسی آنهارا نشناسند!

- ای بی بی؟ حاکم استر آباد مردی است که از تقصیر کسی  نمی گذرد  و اگر بفهمد  نوکرانش  متعرض شما شده اند حتما آنها را به دست میر غضب خواهد سپرد!

جیران ابتدا خواست به 4پادار بگوید که کار، کار خود حاکم  بی پدر استراباد بوده .ولی بعد فهمید که گفتن این حرف به آن شخص بی فایده است.این بود که از گفتن بقیه حرفش صرفنظر کرد و گفت: صبر کنید تپانچه هایم را پر کنم سپس راه می افتیم....


نتیجه تصویری برای حالت سوار شدن اسبنتیجه تصویری برای حالت سوار شدن اسب

نتیجه تصویری برای حالت سوار شدن اسب


کوچه اقاقیا...
ما را در سایت کوچه اقاقیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aghaghia-st0 بازدید : 125 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 17:26