مرد باش!

ساخت وبلاگ

1- ما ایرانی ها عادت داریم همیشه  اغلب کارهامونو عقب بندازیم. البته بیشتر  چیز ها و کارهامونو. نه همه چیز  را. بعضی چیزها عقب افتادنش خطر ناکه! احتمالا!

مثلا اغلب میذاریم آخر روزهای اسفند شروع می کنیم به خانه تکانی. حالا دلیلش را نمی دانم.

من هم دلم می خواد یه خونه تکونی وبی بکنم.

....ازآخرهای  دهه هفتاد  روزنامه آفتابگردان درش تخته  و بساطش برچیده و دور، دور وبلاگ نویسی شد. یکی از ما دوتا  یعنی شادی صدر همان  کلاغ خبر چین هم که رفت و انگلیسی شد . قندک ماند و  این آشفته بازار . 

خب دوستان زیادی هم بودیم اون دوران. دوستانی ساده بی شیله پیله بدون حقه بازی و با یکرنگی. بد خوب و آروم شیطون هم داشتیم. دقیقا مثل یک کلاس دانشجویی مختلط.

ولی گویا خودمون خودمونو چشم زدیم. شاید یه چند تا ناتو اومدن اوضاع گرم و دوستانه مارا بهم ریختن. انگار بعضی ها چشم نداشتن جمع گرم مون تداوم داشته باشه.این شد که تا تونستن آتیش ها به پا کردند . انقدر آتیش سوزوندن تا اون جمع گرم  و صمیمی همه کاملا هم را می شناختیم ،  ناگهان از هم پاشید. الان هیچکس از اون جمع نیست . فقط اسمی از وبلاگاشون توی آرشیوم وجود ظاهری داره!!

الان هم گویا بعضی ها با دلگیری و ترس و لرز میان و بازهم هیچکس حرف دلشو نمی زنه. گویا قندک زهر هلاهله! نمی دونم چی شده و چرا؟ و به چه دلیل؟! واقعا نمی دونم چی شده!!

2- من اعتقاد دارم که مرد بودن به جنسیت نیست. حرف خیلی قشنگی جیران با 4 پا دار و شاگردانش گفت. گفت شما ها مرد نیستین. نامردین!

بعضی ها هم دقیقا همینطورند. مرد نیستند. عاشق نامردی  هستند. عاشق دودوزه بازی و کلک زدن هستند. ولی ای کاش مرد بودند و در این دوسال و اندی به جای دودوزه بازی کردن ها، مرد و مردونه  و مثل آیینه حرفاشونو  روبرو می گفتند نه مثل شانه پشت سررفته و مو به مو گویند!

 هرکی هستی باش ولی مرد باش!همین! 

3-دست آخر:


 

فریدون مشیری
‌ای بهار
ای بهار
‌ای بهار
تو پرنده‌ات‌‌ رها
بنفشه‌ات به بار
می‌وزی پر از ترانه
 می‌رسی پر از نگار
 هرکجا رهگذار تست
شاخه‌های ارغوان شکوفه ریز
 خوشه اقاقیا ستاره بار!
بیدمشک زرفشان
لشکر ترا طلایه دار !
 بوی نرگسی که می‌کنی نثار
برگ تازه‌ای که می‌دهی به شاخسار
چهره تو در فضای کوچه باغ
شعر دلنشین روزگار
آفرین آفریدگار !
ای طلوع تو
 در میان جنگل برهنه   چون طلوع سرخ عشق
چون طلوع سرخ عشق  پشت شاخه کبود انتظار
ای بهار
‌ای همیشه خاطرت عزیز!
عاقبت کجا؟
کدام دل؟
کدام دست؟
آشتی دهد من و تورا؟
تو به هر کرانه گرم رستخیز !
 من خزان جاودانه پشت میز! 
یک جهان ترانه‌ام شکسته در گلو !
 شعر بی‌جوانه‌ام نشسته روبرو
پشت این دریچه‌های بسته
می‌زنم هوار
ای بهار‌ ای بهار ‌ای بهار

محمد علی بهمنی:
بهار بهار؟ 
صدا همون صدا بود
 صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود
 بهار بهار
 چه اسم آشنایی؟
صدات می‌اد... اما خودت کجایی
 وابکنیم پنجره‌ها رو یا نه؟ !
 تازه کنیم خاطره‌ها رو یا نه؟ !
بهار اومد... لباس نو... تنم کرد
تازه‌تر از ...فصل شکفتنم کرد
 بهار اومد.... با یه بغل جوونه
 عیدو آورد.... از تو کوچه تو خونه
 حیاط ما ...یه غربیل
 باغچه ما....یه گلدون
 خونه ما... همیشه
 منتظر... یه مهمون
 بهار اومد لباس نو تنم کرد
 تازه‌تر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار ....یه مهمون قدیمی
یه آشنا.....ی ساده و صمیمی
یه آشنا ....که مثل قصه‌ها بود
 خواب و خیال...همه بچه‌ها بود
 آخ... که چه زود....قلک عیدیامون
وقتی شکست .....باهاش شکست دلامون
 بهار اومد ....برفارو نقطه‌چین کرد
خنده به دل...مردگی زمین کرد
چقد دلم.....فصل بهار و دوست داشت
واشدن..... پنجره‌ها رو دوست داشت
بهار اومد.... پنجره‌ها رو وا کرد
من و با حسی ...دیگه آشنا کرد
 یه حرف یه حرف، ....حرفای من کتاب شد
حیف که همش.... سوال بی‌جواب شد
دروغ نگم، ....هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود


 محمد علی بهمنی

شوشان : چشم هایم اگر نمی بیند... ولی از حالتان خبر دارد

دیر گفتی نگاه از نزدیک روی بینایی ام اثر دارد

مات تصویر مات خود هستم... این چروکیده من؟ نه! شبنامه است

این خطوط شبیه من حتی دیدن و خواندنش خطر دارد!

انتخاب بدیست شاعرجان شعر هم جانپناه گاهی نیست

دملی تازه درتو روییده است شعر در اینجا نقش نیشتر دارد -

می شکافد دوباره زخمی را ......که خودش تازه بخیه اش کرده است

اندکی بعد.... باز خواهد گفت بس کن ...این قرن گوش کر دارد!

من ولی فکر می کنم... هستم خاصه وقتی که .....شعر می گویم!

درکم این است شاعری یعنی .....یک نفر ....ذوق دردسر دارد!

من که در روستای خود بودم .....شعر با شهر...آشنایم کرد!

خشک می خواست شاخه هایم را.... او که دردست خود تبر دارد!

می تواند که مشت پنهانم باز دندان شکن شود ناگاه

می توانم که پاسخی باشم .....تا ازاین شیوه دست بر دارد!

شعر آن روز سرنوشتم شد..... که به زنجیر فکر می کردم

حلقه ای سهم برده ام، وایا- هرکه این حلقه بیشتر دارد!!





کمال دار برای من کمال پرست

 

در این زمانه بی های و هوی لال پرست

خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست

 

چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را

برای این همه ناباور خیال پرست؟

 

به شب نشینی خرچنگ های مردابی

چگونه رقص کند ماهی زلال پرست

 

رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند

به پای هرزه علف های باغ کال پرست

 

رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست

کمال دار برای من کمال پرست

 

هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری ست

به چشم تنگی نامردم زوال پرست

..............................................................................

خدا حافظتون. خوش باشید

------------------------

افسانه زندگی-مچاله- سلام به خورشید- هستی دلم-کازابلانکا-شانس- آسمون خدا- چش و گوش بسته-اجق وجق-وخداوند عشق را آفرید- زندگی شیرین است-پیشی-مثه من-سوته دلان-مرا بخاطر بسپار-گل آلاله-پرشکوه-لحظه های ناب- سکوت تلخ-شب نوشته های یک مادر-هوهو فانتزی-دی دخت-حسرت- ازهردری سخنی-ماهی-فریاد سکوت- افکاردرهم یک سیب- مهستی-بوی بارون-پاتوق داستان و رمان-ابرسفید-خودم و خودم- یک نفر- پیچک- عمو عماد-وحیده تنها-خانم اردیبهشتی-زحل-عسیانگری روح-روزی که زمین-پرنده-نیلوفرانه-دلارامانه- خاطرات جوجه خروس-تنها در باغ.....

کوچه اقاقیا...
ما را در سایت کوچه اقاقیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aghaghia-st0 بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 20:13