روز واقعه 3

ساخت وبلاگ

.....خدایا؟ چرا اجازه میدی عده ای خون مردم را مثل خفاش بمکند و روز به روز پولشون از پارو بالا بره ولی جماعت بی شماری از مردم بد بخت حتی ار سیر کردن شکم خود و عائلشون هم بر نیایند؟!

چرا اونها باید مدام در ناز و نعمت به سر ببرند و ثروت های باد آورده و ماشین های چند صد میلیونی و ویلاهاهای چند هزار متری در بهترین نقاط دنیا داشته باشند . در حالی که عده زیادی از مردم  در بیقوله ها زندگی کنند و هرروز برای بدست آوردن شندر قاز  توی کوچه و خیابون سگدو بنزنن و جان بکنند وباز هم همیشه هشت شان گروی نه شان باشد؟!!

چرا  هرچی رفاه و آسایش است باید مختص کشورهای صنعتی و مترقی جهان  باشد و همه چیز را حق مسلم خودشان بدانند و  سعی کنند مردم جهان سوم و بخصوص مسلمانان را دائم در فقر و فاقه نگهدارند و  برای فروش تسلیحات   و ماشین آلات و ادوات جنگی  شان  مردم دیگر نقاط ضعیف و ساده جهان را به جان یکدیگر بیندازند؟! خودشان به آسایش  و رفاه برسند و دیگران را در رنج و فلاکت و بد بختی  و بیماری نگهدارند؟! چرا اجازه میدهی که اینها  تمام منابع  و اموال مردم بد بخت دنیا را به یغما ببرند و فرهنگ شان را نابود کنند  و آقا بالا سر  دیگران باشند؟!

چرا ما ایرانی ها و  مسلمانان  نتوانسته ایم یک روز خوش داشته باشیم. آخه این چه دنیاییه که درست کردی؟! چطور راضی می شوی این همه رنج و بد بختی و کشت و کشتار و بیماری و فلاکت را ببینی و سکوت کنی و اجازه بدهی هرکس و ناکس هر غلطی دلش بخواهد بکند؟! 

خدایا؟! از اول دنیات همیشه روز گار همینطوری بوده. اوضاع جهان بدتر شده که بهتر نشده. هروز در گوشه ای از دنیا جنگ است و خون و خونریزی؟ آخه  به نظرت این درسته؟!

طرف یک ماشین  که می سازد مدام به فکر رفع اشکالات  و عیوب و ایراداتش هست. اما تو این آدمی که خلق کرده ای و ساختی مدام خلاف تر و موذی تر شده. مدام برای کشت و کشتار دیگران سلاح های قوی تر و مخرب تر ساخته! آخه هدفت چی بوده  از این  کار و از این خلقت؟! این اوضاع تا کی قراره ادامه  داشته باشه؟ چطوری دلت میاد همه این مصیبت هارا ببینی و دم نزنی؟!

 بابا صبوری  هم  حدی داره خدا جون؟ قربونت برم!! تمام معادن و اموال ملتها را  دارندمی چاپند  خودشونو  مترقی و پیشرفته و مارا عقب مانده هم  خطاب می کنند! تمام معلومات دانشمندان ایرانی و اسلامی را بنام خود جعل کرده و با یک اسم لاتین به اسم خودشان به ثبت  رسوندن. 

 به خاطر حکومت کردن خودشان ، هرگز اجازه نمی دهند بین مسلمانان اتحاد برقرار شود و مدام  مسلمانان  و ادیان دیگررا فرقه فرقه می کنندو  بین آنها اختلاف می اندازند و خودشان از آتشی که به پا کرده اند کیف می کنند و لذت  می برند و سودهای کلان می برند و هرگز هم اجازه نمی دهند بین مسلمانان اتحاد و یگانگی برقرار شود. همه چیز مارا گرفته اند. نفت و ذخایر مارا مفت و مجانی به یغما می برند و آنها را به صنایع بدیع و تکنو لوژی تبدیل می کنند و با قیمت بالا به خودمان می فروشند.

کشورهای اسلامی را می چاپند و در عوض به آنها اسلحه های پیشرفته می فروشند و با همان تسلیحات همه را به جان هم می اندازند و به این وسیله نواقص اسلحه هایشان را رفع  و مردم جهان را فقیر و فقیر تر می کنند.

انقدر بد بخت و حقیرمان کرده اند که حتی باید به زبان آنها حرف بزنیم. در صورتی که روزگاری بهترین و غنی ترین زبان  دنیا ،زبان فارسی و عربی بوده. ایران و اسلام بهترین و کاملترین قوانین را داشته .همه را گرفتند و قوانین خودشان را  به قالب کرده اند و باید قوانین آنهارا اجرا کنیم.

برای این که بخواهیم با کشور دیگری ارتباط برقرار کنیم حتما این ارتباط باید یا از طریق اپراتور نیویورک  یا پاریس  صورت بگیردو.......

..... آن وقت تو هزاران سال است  راحت نشستی و همه این بازی ها را تماشا می کنی و خم به ابرو نمی آوری؟!

خدایا؟ صبوری تا به کی؟! پس کجاست آن ناجی که وعده ظهورش را داده ای؟ مگر قرار نبود زمانی  ظهور کند که ظلم و جور و بی عدالتی  جهان را پر کرده باشد؟!

آیا به نظرت این همه ظلم و جور و بی عدالتی کافی نیست؟! ای خداااااااا...."

پاک از کوره در رفته و هرچه دل تنگم خواسته بود گفته بودم. عصبانیت زیاد آن هم در هوای گرم مرداد ماه و  چله تابستان بشدت منقلبم کرده بود. هنوز به ایستگاه مورد نظر نرسیده بودم که  فشار شدیدی را روی قلبم احساس کردم. حالت تنگی نفس و تهوع بهم دست داده بود. سرم داشت گیج می رفت.انگار قفسه سینه ام را لای دستگاه پرس گذاشته و داشتند با تمام قوا فشار می دادند. نفسم  داشت بند می  آمد ..انگار هیچ اکسیژنی در هوا نبود. داشتم خفه می شدم.همانطور  که لا به لای جمعیت ایستاده بودم . نشستم.....مسافرها متوجه وخامت اوضاع من شده و راننده را خبر کردند. هنوز فشار قلبی تمام نشده بود که ناگهان درد و فشاری بدتر  و طاقت فرساتر قلبم را درهم فشرد و به کل امانم را برید و دیگر هیچ چیز ی نفهمیدم....

-----------------

ادامه پاورقی

...... پس وقتی در کشور های مترقی جهان اوضاع این گونه باشد، در کشور های جهان سوم که در دفن مردگان شان عجله می کنند، روزانه  چه اتفاق هولناکی  رخ می دهد؟!"



کوچه اقاقیا...
ما را در سایت کوچه اقاقیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aghaghia-st0 بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 4:53